The_Dutch_ambassador_on_his_way_to_Isfahan,_by_Jan_Baptist_Weenix
Search
Close this search box.

امیدوار باش کسی لای در گیر نکند / NU Reportage uit Teheran

.

برگردان پارسی در پایان صفحه

.

door Olaf Koens (NU.nl)

Perzische vertaling: Samiar Sheybani (PDN)

 

“Kijk, dit is de deur”. Reza deed de massieve deur een paar keer demonstratief open en dicht om een punt te maken. “Daarbuiten, daar ligt de boze wereld. Die ken je. Maar binnen, wannneer de deur goed dicht is en flink op slot – ja, dan barst het feest los”.

Bijna vier jaar geleden legde mijn Iraanse vriend Reza uit hoe het werkt. Alles kan in Teheran, zolang de deuren maar gesloten blijven. Buiten is de strengelovige heerschappij van de Ayatolla’s, binnen serveert hij wijn die zijn familie stookt en laat hij trots naaktfoto’s van zijn vriendinnetjes zien.

De Perzische hoofdstad Teheran

Bij een Iraans gezin te gast komen is een hele opgave, en er weer vertrekken is nog veel moeilijker. Weinig volkeren zijn zo gastvrij als de Perzen. Wie per ongeluk opmerkt dat er een mooi tapijt in de gang ligt moet het meenemen. Bij Reza verliet ik het huis met een zes-delig servies, een berg snoepjes en een familieportret.

De volgende dag nam hij me mee naar de Jordanstraat. Voor vertrekt knipte hij een A4’tje in stukken en schreef hij op de kleine strookjes papier steeds zijn telefoonnummer. “Nu moet je opletten”, zei Reza. Het lijkt een file, maar is eigenlijk een grote openluchtdating. Hij scoorde zeker zes telefoonnummers, ik kreeg slechts een strookje papier met een nummer. Van een man.

 

Niks mee te maken

De politieke realiteit lacht Reza steevast weg, al heeft hij er als piloot dagelijks mee te maken. Vanwege de Amerikaanse boycot zijn er bijna geen Boeing of Airbus-onderdelen te krijgen en vliegt hij vooral in oude Fokkers of afgekeurde Toepolevs.

Ik blijf het steeds maar vragen. Iedere keer wanneer Iran raketten afvuurt, waarnemers van het internationaal atoomagentschap weigert of wanneer de marine oefent met zeeslag. Wat is de sfeer? Hoe reageren zijn vrienden? Reza haalt zijn schouders op. “Dat heb ik je toch uitgelegd? Dat gebeurt aan de andere kant van de deur, daar hebben wij verder niks mee te maken”.

Je hoopt maar dat niemand ‘m op een kier zet.

PERZISCHE VERSIE :

امیدواریم کسی لای در گیر نکند!

نویسنده: اولاف کونز / نشریه هلندی NU

برگردان پارسی: سامیار شیبانی / شبکه ایرانیان هلند

 

به این درب نگاه کن. رضا آن را چند بار باز و بسته کرد و من همچنان به آن درب خیره ماندم. آن بیرون، دنیای عصیانگری است.  رضا رو به من می‌کند و می‌گوید:  «این را خوب می دانی». ولی در داخل و این سمت درب٬ زمانیکه درب، خوب چفت و بسته است با چندین قفل٬ خودت را آزاد کن. این آغاز جشن است.

 

تقریبا چهار سال پیش بود که دوستم، رضا مساله را برایم روشن کرد. همه چیز در تهران ممکن است ولی فراموش نکن تا زمانی که درب همچنان بسته است. بیرون قدرت آیت‌الله حاکم است و در داخل، رضا با گیلاس‌های شراب از من و خانواده پذیرایی می کند. او به من با افتخار عکسهایی عریان از دوست دخترش را نشان می‌دهد.

در خانواده‌های ایرانی،  ورود یک مهمان با عظمت همراه است و خداحافظی٬ مرحله‌ای است بس مشکل. کمتر ملیتی را به مانند ایرانیان می‌بینیم؛ به فرض اگر کسی ناخودآگاه  و بنا به تعریف از فرش دم در تعریف کند٬ آن را باید با خود به همراه ببرد. خانه رضا را ترک کردم با یک سرویس کریستال، یک کوه از شکلات و یک عکس خانوادگی.

فردای آن روز، رضا من را با خود به خیابان جردن در تهران برد. پیش از حرکت، یک کاغذ آ ۴ را به چندین بخش تقسیم کرد و در هر کدام، شماره تلفنش را نوشت. به من گفت: «خوب دقت کن».

در تهران، ترافیک سرسام آور است ولی فرصتی است برای آشنایی و تور زدن. رضا توانست شش تا از شماره تلفن‌ها را به دخترها بدهد و در عوض من یک شماره تلفن از یک مرد نصیبم شد!

هیچ خیالی نیست

 در شرایط امروز سیاسی در ایران٬ رضا همچنان مسمم است. با وجود تحریم‌های آمریکا و ممنوع شدن فروش قطعات بویینگ و ایرباس٬ رضا به عنوان یک خلبان، با فوکر و توپولف‌های از رده خارج شده پرواز می کند.

این پرسش و بحث بارها پیش می‌آمد و رضا هم پاسخی همیشگی داشت.  با وجود آنکه  ایران در مانورهای نظامی در خلیج فارس٬ موشکی را آزمایش می‌کند و از طرفی ماموران آژانس اتمی همچنان ایران را متهم می‌کنند، جریان چیست؟  او و دوستانش چه واکنشی دارند؟ رضا شانه‌هایش را بالا می‌اندازد و به من می‌گوید: «برات توضیح دادم که! همه چیز در آن سوی درب اتفاق می‌افتد. ما به آن سمت کاری نداریم.»

ولی امیدوار باش کسی لای در گیر نکند!

.

به فیسبوک شبکه ایرانیان هلند بپیوندید  / VOLG ONS OP FACEBOOK

پیوند / LINK

Scroll to Top