Source: de Volkskrant, 13 februari 2019
———-
زمانی که پژمان اکبرزاده ۹ ساله بود باید مخفیانه درس پیانو میگرفت. این ساز در سالهای آغازین انقلاب اسلامی [در ایران]، نماد امپریالیسم غرب به شمار میرفت ولی او را مجذوب خود کرده بود. در خانه اما ناگزیر بود با یک کیبورد کوچک تمرین کند. همین ساز را هم والدیناش پنهانی از فروشندهای خریده بودند.
.
پس از انقلاب ۱۹۷۹ موسیقی غربی در ایران تبدیل به یک هنر زیرزمینی شد. به شکل رسمی هیچ ساز غربی نه باید دیده می شد و نه خرید و فروش. ولی والدین پژمان برای انتقال موسیقی به فرزندشان هر تلاشی میکردند. در خانه آنها انواع و اقسام موسیقی، پشت درهای بسته پخش میشد. در جشنهای خانوادگی در شیراز، او با علاقه فراوان به آهنگها گوش میسپرد. میگوید: «آثار موسیقی را با نوارهای کاست دنبال میکردیم و تعدادی از مجلههای قدیمی موسیقی را هم در خانه داشتیم. پدر و مادرم هم دايما خاطرات خود از هنرمندان پیش از انقلاب را تعریف میکردند.»
پژمان اکبرزاده که اکنون ۳۸ سال دارد یک پیانیست، مستندساز و روزنامه نگار ایرانی-هلندی است. او که در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمده، «فضای باز فرهنگی» در ایرانِ پیش از انقلاب را تجربه نکرده اما از راه موسیقی و آنچه والدین برایش تعریف کرده بودند آنقدر به موسیقی علاقهمند شد که از دوران دبیرستان به پژوهش درباره آثار موسیقیدانان ایرانی پرداخت. در کتابخانهها به دنبال کتابهای موسیقی میرفت و در این راه با کارهای آهنگسازان ایرانی آشنا شد که در کنسرواتوارهای غربی تحصیل کرده بودند.
پژمان در نهایت در سال ۲۰۰۶ به دلیل «فضای خفقان آور» در کشورش به هلند آمد. از آن زمان از آمستردام با اشتیاق و پشتکار به فعالیتهایش برای حفظ فرهنگ ایران ادامه میدهد. میگوید هر آنچه در تبعید انجام میدهد در پیوند با ایران است و آنچه کشورش «برای ارائه دارد بسیار فراتر از حرکات بنیادگرایانه و سرکوب کننده است.»
در فوریه سال گذشته، فیلم مستندی که او با عنوان «طاق کسری: شگفتی معماری» ساخته برای نخستین بار در لندن به نمایش درآمد. این کاخ که از نمادهای امپراتوری ایران در سده سوم میلادی به شمار میرود در خطر نابودی شدن توسط داعش بود. همین موضوع باعث شد که اکبرزاده به عراق سفر کند و دو سال را صرف ساختن این فیلم کند. (بخشی از فیلم)
آثاری که در ۱۹۷۸ ضبط شدند…
پژمان اکبرزاده به تازگی موفق شده ضبطی از ترانههای محلی ایران که در سال ۱۹۷۸ صورت گرفته را زنده کند؛ اجرایی از گروه کُر فرح، که به باور او، در یک زمان حساس در چهلمین سالگرد انقلاب منتشر شده است.
در ژانویه ۱۹۷۹ محمدرضا شاه پهلوی و همسرش فرح دیبا – که این گروه به نام او نامگذاری شد – همراه با چهار فرزندشان از کشور گریختند. یکم فوریه آیت الله خمینی پایش را به ایران گذاشت و بازگشت او به کشور به گفته پژمان اکبرزاده، «آغازگر یک دوره تاریک فرهنگی برای ایران شد». او می افزاید: «تلاش برای آزادیهای بیشتر همچنان در ایران در جریان است: زنان میخواهند دوباره امکان حضور در ورزشگاهها را داشته باشند؛ میخواهند دوباره بتوانند در انظار عمومی آواز بخوانند و بدون روسری در خیابان قدم بزنند.»
در ژانویه ۱۹۷۹ محمدرضا شاه پهلوی و همسرش فرح دیبا – که این گروه به نام او نامگذاری شد – همراه با چهار فرزندشان از کشور گریختند. یکم فوریه آیت الله خمینی پایش را به ایران گذاشت و بازگشت او به کشور به گفته پژمان اکبرزاده، «آغازگر یک دوره تاریک فرهنگی برای ایران شد». او می افزاید: «تلاش برای آزادیهای بیشتر همچنان در ایران در جریان است: زنان میخواهند دوباره امکان حضور در ورزشگاهها را داشته باشند؛ میخواهند دوباره بتوانند در انظار عمومی آواز بخوانند و بدون روسری در خیابان قدم بزنند.»
——
در سال ۲۰۰۶ پژمان اکبرزاده در پرواز به آمستردام، در استانبول توقف کرد. برای یک هدف ویژه: دیدار با خانواده باغچهبان که در تبعید زندگی میکردند. پژمان از نوجوانی درباره آنها مطالعه کرده بود. ثمین باغچهبان، آهنگساز ایرانی و همسرش اِولین، خواننده اپرا، او را مجذوب خود کرده بودند. حضور در استانبول تنها موقعیتی بود که میتوانست به دیدار آنها منجر شود.
ثمین باغچه بان کهن سال و افسرده شده بود. پژمان نگران بود این آهنگساز از دنیا برود، پیش از آنکه بتواند با او درباره «آثار زیبایش» سخن بگوید. از فرودگاه در تهران برایش پستههای ایرانی خرید. سوغاتی که باغچهبان را بسیار خوشحال کرد. آنها توانستند با هم صحبتی گرم داشته باشند اما باغچهبان جایی که حرف به آثار پیش از انقلابش میرسید علاقهای به صحبت نداشت. پژمان میگوید: «او بسیار تلخ شده بود. باغچهبان از اوج به پایین پرتاب شده بود و نمیخواست چیزی او را به یاد آن روزها بیندازد.»
——
ثمین باغچهبان برای مراسم تاجگذاری شاه در سال ۱۹۶۷ آهنگسازی کرده بود؛ همچنین برای جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در پارسه. در این جشن بزرگ، شاه چادر بزرگی در صحرا، کنار این شهر باستانی برپا کرده بود. سران دولتها و اعضای خانوادههای سلطنتی از سراسر دنیا به این جشن آمده بودند، از جمله شاهزاده برنارد از هلند. با توجه به وجود فقر در کشور، انتقادات زیادی به این جشن وارد شد.
یک گروه کر از کودکان یتیم
اِولین باغچهبان در سال ۱۹۷۳ از سوی بنیاد خیریه فرح پهلوی ماموریتی پیدا کرد: کار با کودکان یتیم در زمینه موسیقی. این هنر میتوانست به آنها برای حل مشکلات روانی کمک کند. این خواننده اپرا برای پیدا کردن کودکانِ با استعداد به سراسر کشور سفر کرد. بچهها به تهران آورده شدند و کُر فرح در سال ۱۹۷۵ ایجاد شد. آنها در تمام ایران برنامه اجرا کردند و در نخستین کنسرتشان، ملکه با چهار فرزندنش نیز شرکت کرد. گروه، شکلی حرفهای به خود گرفت و در سال ۱۹۷۸ برای ضبط دو آلبوم به وین سفر کرد؛ یکی آلبوم «رنگین کمون» برای کودکان که با همراهی ارکستر سمفونیک رادیو وین ضبط شد و دومی آلبوم از ترانههای محلی برای آواز گروهی.
پژمان اکبرزاده میگوید: «قرار بود چند ماه پس از ضبط، آلبومها در تهران منتشر شوند ولی در این بین، انقلاب رخ داد. تقریبا همزمان با خروج شاه و همسرش، اِولین باغچهبان و فرزندانش نیز ایران را ترک کردند. ثمین اما در سال ۱۹۸۴ اجازه پیدا کرد از کشور خارج شود. «رنگین کمون» در نهایت در تهران منتشر شد اما نه زیر نام «کر فرح»؛ نام آن به «کُر میترا» تغییر داده شد.
فولکسکرانت: ثمین باغچهبان درباره آثارش صحبتی نمیکرد. شما چگونه از وجود این ضبط آگاه شدید؟
پژمان اکبرزاده: «تماس با خانواده باغچهبان را حفظ کردم به این امید که روزی درباره کارهایشان صحبت کنند. به هر بهانهای با آنها تماس میگرفتم؛ زمانی برای شادباش سال نو، یکبار به خاطر زمین لرزه در ترکیه و … دو سال پس از آنکه که با ثمین در استانبول دیدار کردم او درگذشت. همسرش اِولین اما همچنان زنده بود. من هم از ادامهی تلاش دلسرد نشدم.»
پژمان در همان سال ۲۰۰۸ برای نخستین بار در بتانینکلوستر در آمستردام کنسرت داد. همزمان واکنش به شرایط سیاسی در ایران را هم فراموش نکرد. در اوتِ همان سال، کنسرت خود در کُلن را به احمد باطبی، نماد جنبش دانشجویی تقدیم کرد. باطبی در آن زمان با بهره گرفتن از مرخصی درمانی از زندان گریخت و خودش را به آمریکا رساند.
در سال ۲۰۰۹ فیلم مستندی درباره هایده (۱۹۹۰-۱۹۴۲)، خواننده اسطورهای ایران ساخت؛ خوانندهای که یکی از رسانههای دولتی در تهران او را خواننده «معلوم الحال طاغوتی» خوانده بود.
در همان سال پژمان موفق شد در برنامهای در لندن، اِولین باغچهبان را ببینید؛ برنامهای که برای بزرگداشت خوانندگان اپرای ایران سازماندهی شده بود. اِولین در همان دیدار به او گفت که ضبطهای اتریش را در گوشهای از خانه نگه داشته و فکر نمیکرده اصلا برای کسی اهمیت داشته باشد.
پژمان کمی بعد ریلها را از ترکیه به هلند آورد و آنها را پالایش کرد. کاری دقیقا به موقع! در غیر اینصورت ضبط ها از میان میرفتند. اِولین کمی بعد در سال ۲۰۱۰ درگذشت. پٰژمان همچنین عکسهای تاریخی گروه را گردآوری کرد. برخی از اعضای پیشین کر، خصوصی با او تماس گرفتند.
پژمان میافزاید: «پس از انقلاب این گروه از میان رفت. پاسداران، هنرستان فرح را اشغال کردند. کودکان یتیمی هم که در آنجا درس میخواندند باید در هنرستان موسیقی ادامه تحصیل میدادند. در ایران هنوز خطرناک است که علنا از تماسهایتان با خانواده پهلوی سخن بگویید. ولی بعضی از اعضای پیشین کر تماس گرفتند و گفتند انتشار این آلبوم، تمام خاطرات خوب گذشته را برایشان تجدید کرده است…»
فولکسکرانت: شما چندی پیش، سی.دی را برای فرح پهلوی نیز بُردید. واکنش او چه بود؟
پژمان اکبرزاده: «زمانی که موسیقی را شنید گریست. از اینکه میدید جوانان ایرانی، چهار دهه پس از خروجاش از ایران، همچنان با فرهنگ پیش از انقلاب پیوند محکمی دارند بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود.»
——
فرح پهلوی در فضای فرهنگی ایرانِ معاصر نقش مهمی ایفا کرده است. او در پاریس در رشته معماری تحصیل کرد و همزمان با موسیقی و سینمای غرب در تماس قرار گرفته بود. او در سال ۱۹۷۷ به عنوان پشتیبان اصلی، «موزه هنرهای معاصر تهران» را افتتاح کرد؛ موزهای که بزرگترین کلکسیون هنر تجسمی غرب در بیرون از مغرب زمین است. پژمان اکبرزاده میافزاید: «مردم ایران در این سالها خیلی چیزها را از دست دادهاند.» او بخشهایی از گفتگوی ویدیویی خود با فرح پهلوی که به تازگی هشتاد ساله شده را نشان میدهد. ملکه پیشین در فیلم میگوید:
«با وجود اینکه این رژیم تمام تلاش خود را کرد که موسیقی را حذف کند، اما در این کار موفق نشد. وقتی برخی مولاها میگویند اگر مادری در حین شیر دادن به فرزندش به موسیقی گوش دهد، فرزند در آینده خلافکار میشود، دیگر شما چه انتظاری دارید؟! با اینهمه اینها در تلاششان موفق نبودند و جوانان همه جا در زمینه موسیقی فعالند.»
در میان قطعات آلبوم، پژمان وقتی خود برای نخستین بار آهنگ هفتم (دست به دستمالُم نزن) را شنید، بسیار تحت تاثیر آن قرار گرفت. او میگوید هیچگاه گریه نمیکند چون احساس میکند این نوعی ضعف نشان دادن در برابر حکومت اسلامی در تهران است: اما «شنیدن این آهنگ که از منطقه بختیاری – یکی از مناطق زیبای ایران است – گویی تمام دشواریهای زندگی در تبعید را جلوی چشم میآورد. وقتی در هلند در آزادی زندگی میکنیم تازه متوجه میشویم که چه چیزهایی را در زادگاهمان از دست دادهایم.»
——
پس از انتشار آلبوم کُر فرح، پژمان اکبرزاده واکنشهای گوناگونی را از بیرون جامعه ایرانی هم دریافت کرده: یک رهبر نروژی و چند گروه کر از آلمان، هلند و بلژیک با او تماس گرفتهاند تا برخی از قطعات را اجرا کنند. او میگوید: «ماموریت انجام شده! این موسیقی بر جای خواهد ماند.»
—