Het originele artikel in het Nederlands
شبکه ایرانیان هلند – ایران یکی از بزرگترین زندانهای روزنامه نگاران در دنیا به شمار میآید. بسیاری از روزنامه نگاران خارجی نیز که در کشور فعالیت داشتهاند در سالهای گذشته با ممانعت گسترده از سوی مقامهای ایرانی مواجه شده و ایران را ترک کردهاند. با اینحال، توماس اردبرینک، گزارشگر شبکه هلندی اِن.او.اس همچنان توانسته در ایران بماند و آزادانه فعالیت کند.ا
این موضوع برای بسیاری از ناظران مسایل ایران یک علامت سوال پدید آورده است. در شرایطی که بسیاری از روزنامه نگاران ایرانی با احکام زندان و ممنوعیت کاری مواجهند، یک روزنامه نگار اروپایی که قاعدتا حساسیت بیشتری نسبت به او وجود دارد چگونه بی هیچ مشکلی از تهران گزارش مخابره میکند؟
الیسه استیبرخ، روزنامه نگار هلندی، این موضوع را پیگیری کرده و نتیجه را در تارنمای هلندی “دیدگاهها” منتشر کرده است. برگردان پارسی این نوشته را در زیر بخوانید:ا
————-
جامعه روشنفکری در هلند به نظر میرسد که اکنون با توماس اردبرینک همگام شده است. این شهروند هلندی از معدود خبرنگارانی است که در ایران اجازه کار گرفته و به عنوان مسئول بخش ایرانِ “نیویورک تایمز” فعالیت میکند.ا
شهرت توماس اردبرینک از زمانی بیشتر شده که یک برنامه تلویزیونی از او با عنوان”مرد ما در تهران” از شبکه “ف.پ.رو” پخش شد. اردبرینک در این برنامه با چهرهای دوستانه در تلاش بود چهرهای “دیگر” از ایران ارائه کند.ا
دیکتاتوری شریعت
فضای مضطرب، ترور و نبود آزادی در دیکتاتوری شریعت در این سریال تلویزیونی بازتابی پیدا نمیکند. از سویی به نظر میرسد افکار عمومی در هلند هم چندان نیازی به روشن شدن ندارد. این سریال با اجازهء یک رژیم سرکوبگر ساخته شده و مخاطبان هم مشتاقانه هرآنچه اردبرینک ارائه میکند را قورت میدهند. درباره این سریال نقدهای ستایش آمیزی نوشته شد و جوایز بسیاری هم به اردبرینک و هیئت تحریریه اش اهدا شده است. او همچنین نویسنده ستونی با عنوان “مرد ما در تهران” در روزنامه فولکس کرانت است و به عنوان شمع روی کیک [اصطلاح هلندی]، مجری برنامه “میهمانان تابستان” برای شش شب تعیین شده است.ا.ا
داستان گویی
اردبرینک در داستانسرایی موفق است؛ مردم کوچه و خیابان را به سریالاش میآورد تا از دغدغههای روزمره خود در زندگی صحبت کنند. ایران از گذشته دارای فرهنگی غنی، ادبیات، غذا و معماری است. بسیاری از ایرانیان، تحصیل کرده هستند و کشور دارای صنعت فیلمسازی شکوفایی است که بارها برنده جوایز جهانی شده است. ایران و ساکنان آن قطعا شایان توجه هستند.ادر زمان تماشای سریال اردبرینک این پرسش به ذهنم رسید که او با این نکته سنجی و طرافت، نمیتواند از آلمان در دهه ۱۹۳۰ و یا دوران کمونیسم در کشورهای بلوک شرق، یک تصویر جذاب با حس دلسوزانه بسازد؟
فرمول
اردبرینک از یک فرمول برای برنامه سازی استفاده میکند. البته هربار با تغییراتی:ا
بله، قوانین عجیبی وجود دارند. بله، خیلی چیزها ممنوع هستند. بله، آیت اللههای پیر و قدرتمند تصمیم گیرنده هستند. اما بیاییم زیاد سخت نگیریم. مانند ایرانیها. چرا که ایرانی ها هم مثل ما هستند و همه کارهای جالب را بههرحال انجام میدهند، اما مخفیانه … ها ها !ا
این شگردِ او به خوبی جواب میدهد. حتا دیگر آیت اللهها نیز ارزش کار اردبرینک را دریافتهاند. آنها برای صدور اجازه فیلمبرداری ِ این سریال، چهارسال او را در انتظار گذاشتند. این اجازه حالا صادر شده، زمانی که در پی توافق هستهای، رژیم ایران در تلاش است از چهره افراطی خود فاصله بگیرد و برای اینکار به تبلیغات نیاز دارد. این همزمان شدنها نمیتواند تصادفی باشد. چه کاری از این راحتتر: یک خبرنگاری دلسوز وجود دارد که بخواهد فضای دیکتاتوری مذهبی را دوستانه جلوه دهد.ا
آزادی
یک ماه پیش اردبرینک به هلند آمد و تا در برنامه “پاو” حضور داشته باشد. محور برنامه، روزهای چهارم و پنجم ماه می [روز آزادی هلند] بود و میهمانان، احمد ابوطالب [شهردار مراکشی تبار روتردام] و توماس اردبرینک بودند. موضوع بحث نیز “آزادی” تعیین شده بود. این انتظار وجود داشت که کسی که تقریبا به شکل دائم در یک فضای دیکتاتوری زندگی میکند حرفهای جالبی در این رابطه بزند اما کاملا برعکس شد.ا
از اردبرینک سوال شد: “آزادی برای شما به چه معناست؟” پاسخ او نسبی بود: “آزادی برای هر فرد معنای خاص خودش را دارد. اگر برای غرب آزادی این است که مثلا میتوان به پیامبرتوهین کرد، پس بسیاری از ایرانیها هم فکر میکنند که مانند آن میتوانند هولوکاست را مسخره کنند.”ا
گزیده ای از مصاحبه:ا
اردبرینک: “آزادیهای ما هم دارای مرزهایی است؛ ما هم تابوهایی داریم. برای من اهمیتی ندارد که دیگری چه میگویند. هر کس میتواند هرآنچه دلش میخواهد بگوید اما این یک مقابله به مثل است. به همین سادگی! این افراد میگویند: “به پیامبر ما دائما توهین میشود. ما هم درباره هولوکاست شماها شک داریم… چرا که نه”.ا
یرون پاو (مجری): “ولی هولوکاست رویدادی است که حقیقتا رخ داده، و آن مورد دیگر، خیالی است…”ا
اردبرینک: “بله، این یک بحث است، و ما به هیچ نتیجه ای نخواهیم رسید. چرا که این تصوری است که مردم دارند. ما در یک جامعه بزرگ جهانی شده زندگی میکنیم. ما به هرکجا که میخواهیم پرواز میکنیم، اینترنت، تمام اطلاعات در دسترس ما هستند. و شما میبینید که ما حالا بطور ناگهانی باید نگران باشیم، هم در هلند وهم در مورد آنچه که مردم دیگر کشورها فکر میکنند. چهل سال پیش اینچنین نبود.”ا
این چرخش، دیگر میهمان برنامه، احمد ابوطالب را تحریک کرد و او را به پاسخ واداشت. ابوطالب به صراحت گفت: “شما مجبورید نگرشهای عقب مانده را توجیه کنید” اما پیام او شنیده نشد و اردبرینک گفت: “پس شما فقط داد بزنید، همه عقب افتاده هستند.”ا
حکایت نابجا
در سخنرانی پنجم می، اردبرینک، یک داستان از زندگی خود در تهران را تعریف میکند:ا
من به تازگی تولد چهل سالگی ام را در ایران جشن گرفتم. همه چیز باید پنهانی انجام میشد. جشن گرفتن ممنوع است. با گوشی یکی از دوستان به دی جی زنگ زدم. از راه این و آن، دوستانم را دعوت کردم. مشروب در ایران ممنوع است و باید از طریق یک نفر آورده میشد. در هوای گرگ و میش او چند کیسه زباله را کشان کشان با یک چشمک از صندوق عقب بیرون آورد. باید بلافاصله پولش را میدادیم. آن شب آپارتمان با ریتم موسیقی میلرزید. آدمها روی میز میرقصیدند. ما یک گروه هستیم و همه همدیگر را میشناسند. هنرمندان، بازیگران، روزنامهنگاران. یک وکیل و یک رستوران دار هم در بینمان بود. هیچکس ما را لو نمیدهد. همسایهها هم با پلیس تماس نمیگیرند. به همین سادگی.ا
و اینکه بسیاری از قربانیان هولوکاست هم – متاسفانه به اشتباه – اعتماد کرده بودند که از سوی افراد پیرامون خود لو داده نمیشوند، به فکر اردبرینک ظاهرا خطور هم نمیکند. او از این مسئله دردناک رد میشود؛ چرا که او سرمست زندگی مطبوع خود در یک فضای دیکتاتوری است. به فکر او نمیرسد که تا چه انداره این شیفتگی، بی احترامی است؛ بی احترامی به ایرانیانی که نمیتوانند مانند یک خبرنگار مفید برای رژیم، برقصند.ا
موسیقی
ولی اردبرینک هرکجا که لازم باشد فرمول خود را نیز به کار میبرد.ا
او حقایق را به آسانی نادیده میگیرد تا چیزهایی که خود دوست دارد را بزرگنمایی و ستایش کند. هیچ کس از او یک پرسش انتقادی نمیپرسد. در تاریخ ششم می در برنامه “دِ ورلد درایت دُر” جایی که او به عنوان مجری برنامه “مهمانان تابستانی” معرفی میشود، یک ویدئو نشان میدهد. یک ویدئو از خواننده محبوب ایران “گوگوش.”ا
توماس اردبرینک در توضیح میگوید: “موسیقی او ممنوع است، اما پیش از انقلاب گوگوش اجازه خواندن داشت. ببینید چقدر زیباست، همین حالا هم مردم به او گوش میدهند اما مخفیانه. هاها … ساعتها سخنرانی روحانیون در تلویزیون را کسی جدی نمی گیرد…”ا
تمسخر
آنچه را که اردبرینک به شکلی سطحی”انقلاب” مینامد، در دست گرفتن قدرت توسط آیت الله ها، در سال 1979 است. او در آن زمان سه ساله بوده است. اردبرینک از آنها چیزی نمیگوید. مسخره کردن دیکتاتورهاست که که آسان است.ا
ِاما واقعا کجای این موضوع جالب است که مردم اجازه شنیدن یک ترانه از چهل سال پیش را نداشته باشند؟ ضبط های کنونی گوگوش با کیفیت شگفت آور هم وجود دارند که در آنها خواننده از فشار بر مردم در کشور خود میگوید. گوگوش در یک بیانیه صریح و روشن، از پذیرش همجنس گرایی در ایران صحبت میکند ولی شاید این گفتهء گوگوش برای “مرد ما در تهران” چندان جالب نیست.ا
اعدام
در ایران، به طور میانگین، سه نفر در روز در سال جاری اعدام شدهاند؛ به دلایلی مانند فحشا، پورنوگرافی، همجنس گرایی و یا ارتداد. در حال حاضر، یکصد وشصت نفر – زیر سن قانونی – در انتظار مجازات اعدام هستند تا هجده ساله شوند. افراد به جرم بازخوانی نماآهنگ “هپی”، به شلاق مجازات شدهاند. دادگاهها در ایران می توانند مردم را به سنگسار یا قطع عضو محکوم کنند. ده ها خبرنگار و کاریکاتوریست به حبسهای طولانی محکوم شده اند. دست دادن زن و مرد جرم است. مردی که برای میهمانی اردبرینک مشروب آورده میتوانست دستگیر شده و شلاق بخورد… این چیزها را از اردبرینک نمی شنویم.ا
به عنوان یک عامل مهم در روابط عمومی رژیم، توماس اردبرینک می تواند حکایتهای خود را شاد و آزاد در مورد جشن تولد چهل سالگیاش تعریف کند و ظاهرا نگران نیست که در بازگشت به ایران، مورد آزار و بازجویی قرار گیرد. ا
“مهمانان تابستان”
البته یک روزنامهنگار در یک فضای دیکتاتوری، آزادانه امکان نوشتن ندارد. به ویژه که در آن کشور با خانواده اش زندگی کند. این را هیچ کس انتظار ندارد. اما او باید دیدگاه انتقادی خود را بازتاب دهد و مشکلات خود را برای خوانندگان تا جایی که ممکن است بیان کند. اردبرینک از این کار خودداری کرده و تردیدهایی را پدید آورده که آیا او توانایی آن را دارد که به عنوان مجری یک برنامه، گفتگوهای جالبی را در برنامه “مهمانان تابستان” پیش ببرد.ا
او خود نیز میتواند بسیاری از مسایل را مطرح کند. به شرطی که با صداقت و بی پرده بگوید که مثلا چگونه فرزند خود را در ایران آموزش میدهد تا در فضایی با محدودیت در آزادی بیان، رفتار کند. آیا در خانه درباره مسایل حساس صحبت نمیکنی؟ یا اینکه به فرزندت میگویی این بحثها باید مخفی بماند؟ این موضوع خودش می تواند یک برنامه تلویزیونی جالب باشد.ا
محکومین
یک موضوع بنیادیتر که نمیتوان از آن با خنده گذشت، مقالهای است که اردبرینک برای روزنامه نیویورک تایمز در 25 آوریل نوشته است؛ گزارشی از محکومیت تعدادی از خبرنگاران در ایران. در این گزارش به شکل گذرا به دستگیری صبری حسن پور، مردی با شهروندی دوگانه ایرانی- هلندی اشاره شده است. به نظر میرسد که حسنپور در آمستردام زندگی میکرده و در هلند برنامههای رادیویی علیه حکومت ایران میساخته است. او برای دیدار بستگان خود به ایران رفته و در آنجا دستگیر شده است. ظاهرا صبری حسن پور شخص با نفوذ و یا خطرناکی نبوده و کارشناسان ایرانی در هلند، زنگ خطری را به صدا در نیاورده اند.ا
به دار آویختن
انتظار میرفت اردبرینک به خبر دستگیری حسنپور بپردازد و به ویژه بیشتر در رسانه های هلندی خبررسانی کند. به یاد داریم که سرانجام زهرا بهرامی، یک ایرانی-هلندی دیگر، پیشتر به کجا کشید. کوششهای لاهه برای کمک به او به نتیجهای نرسید. بهرامی پس از اینکه در سال 2011 به اتهام براندازی و قاچاق مواد مخدر – اتهامهایی که او همواره انکار میکرد – مجرم شناخته شد و به دار آویخته شد. اعدام در زندان اوین رخ داد، جایی که به نظر میرسد حسن پور اکنون در آنجا زندانی است.ا
نه تنها چیز دیگری از اردبرینک درباره این مرد نمیشنویم، بلکه هیچ یک از رسانههای هلندی هم به موضوع اشاره نکردهاند. در نتیجه احتمال اینکه حسن پور برای سالها بی سر و صدا در زندان از یادها برود و یا حتی بدتر از آن هم وجود دارد. ایران کشوری است که به نظر اردبرینک “هیچ چیز مجاز نیست اما همه چیز ممکن است”.ا
گروه بازرگانی
ایران شهروندی دوگانه را نمیپذیرد و در رابطه با صبری حسن پور هم ترجیح می دهد موضوع بی سر و صدا سپری شود. به همین ترتیب در هلند، که اکنون برنامه بزرگی برای گسترش پیوندهای بازرگانی با ایران در جریان است، خبررسانی گسترده در مورد حسن پور در رسانههای هلندی میتوانست ماموریت تجاری وزیر بازرگانی را که ششم می، راهی تهران شد را تحت تاثیر قرار دهد. پس ترجیحا یک شهروند هلندی در سکوت به فراموشی سپرده میشود.اظاهرا هیچ یک از آنها بیدار نیستند!ا
———————-
به فیس بوک شبکه ایرانیان هلند بپیوندید
برای دریافت خبرنامه رایگان شبکه ایرانیان هلند به ما ایمیل برنید
info [at] persiandutch.com